1 دوشینه چونکشید شه زنگ لشکرا سلطان روم را ز سر افتاد افسرا
2 باز سفید روز بپرید از آشیان زاغ شب سیاه بگسترد شهپرا
3 تاریک شد سپهر چو ظلمات وندرو تا زان ستاره چون به سیاهی سکندرا
4 چونان شبی درازکه پنداشتی قضا یکره بریده نافش با روز محشرا
1 ای رفته پی صید غزالان سوی صحرا بازآ بسوی شهر پی صید دل ما
2 گر تیر زنی بر دل ما زن نه بر آهو ور دام نهی در ره ماه نه نه به صحرا
3 نه شهرکم از دشت و نه ماکمتر از آهو صید دل ماکن اگرت صید تمنا
4 آهوی بیابان نبرد عهد به پایان ماییمکه صیدیم و به قیدیم شکیبا
1 آراست عروسگل گلستان را آماده شو ای بهار بستان را
2 وقتستکه در سرود و وجد آرد شور رخگل هزار دستان را
3 شمشاد چو پای بر زمینکوبد ماند بهگه نشاط مستان را
4 از برگ شقایق ابر فروردین آویخته قطرههای باران را
1 آنچه من بینم به بیداری نبیندکس به خواب زانکه در یکحال هم در راحتم هم در عذاب
2 گاهگریم چون صراحیگاه خندم چون قدح گاه بالم چون صنوبرگاه نالمچون رباب
3 بر به حال من یکی بنگر به چشم اعتبار تا شوی آگهکه ضد از ضد ندارد اجتناب
4 گریم و درگریهٔ من خندهها بینی نهان خندم و بر خندهٔ منگریها یابی حجاب
1 خیمهٔ زربفت زد بر چرخ نیلی آفتاب از پرند نیلگون آویخت بس زرین طناب
2 بال بگشود از پس شام سیه صبح سفید همچو سیمین شاهبازی از پی مشکین غراب
3 عنبرینموی شبارکافورگون شدعیب نیست صبح روز پیری آید از پس شام شباب
4 تاکه سیمین حلقهای اختران درد ز هم خور برونآمد چو زرین تیغی ازمشکین قراب
1 دوش که این گرد گرد گنبد مینا آبلهگون شد چو چهر من ز ثریا
2 تند و غضبناک و سخت و سرکش و توسن از در مجلس درآمد آن بت رعنا
3 ماه ختن شاه روم شاهد کشمر فتنهٔ چین شور خلخ آفت یغما
4 تاجکی از مشک تر گذاشته بر سر غیرت تاج قباد و افسر دارا
1 ای ترا در چهره آب و وی ترا در طره تاب در دلمزان آب تاب و بر رخم زین تاب آب
2 هستدر چشمم عیانو هستدر جسمم نهان هرچهدر رویتو آب و هرچه در موی تو تاب
3 آب و تاب روی و مویت برده آب و تاب من آن زدینم برده آب و این ز جسمم برده تاب
4 رو بتابی مو نتابی برخلاف رای من چندگویم چند مویم مو بتاب و رو متاب
1 اگر مشاهده خواهی فروغ یزدان را به صدر فضل نگر میرزا سلیمان را
2 چراغ دودهٔ خیرالبشرکه طاعت او ز لوح دهر فروشسته نقش عصیان را
3 کلیموار عیان بین به طور سینهٔ او چو نور وادی ایمن فروغ ایمان را
4 هرآنکه بیند بر سفت او ردای ورع به یک ردا نگرد صدهزار سلمان را
1 در خواب دوش دیدم آن سرو راستین را بر رخ حجابکرده از شوخی آستین را
2 حیران صفت ستاده سر پرخمار باده برگرد مه نهاده یک طبله مشک چین را
3 پوشیده در دو سنبل یک دسته سرخگل را بنفته در دو مرجان یککوزه انگبین را
4 برگرد ماهکشته یک خوشه ضیمران را بر شاخ سرو هشته یک دسته یاسمین را
1 گسترد بهار در زمین دیبا چون چهر نگار شد چمن زیبا
2 آثار پدید آب شد پنهان اسرار نهان خاک شد پیدا
3 ابر آمد و سیم ریخت بر هامون باد آمد و مشک بیخت بر صحرا
4 این تعبیهکرده نافه در دامن آن عاریه کردهگوهر از دریا