ملک ز انصاف شه بهشت برین است از قاآنی قصیده 46
1. ملک ز انصاف شه بهشت برین است
دوزخیم بالله ار بهشت چنین است
...
1. ملک ز انصاف شه بهشت برین است
دوزخیم بالله ار بهشت چنین است
...
1. تا سلیمان زمان زندان اسکندر گرفت
کار عالم خاصه ایران رونقی دیگر گرفت
...
1. باز با صعوه ندانم ز چه رو رام گرفت
بازگیتی مگر از عدل شه آرامگرفت
...
1. شب گذشته که آفاق را ظلام گرفت
ز تاب مهر زمین رنگ سیم خام گرفت
...
1. عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد شکر که آن رفت
...
1. بهادر شه ای شهریاران غلامت
قضا و قدر هردو در اهتمامت
...
1. تا ابد چشم بد ازگنجور دارا دور باد
بحر وکان خالی زگنج همتگنجور باد
...
1. هر زمانم که به آن ترک سر و کار افتد
صلح خیزد ز میان کار به پیکار افتد
...
1. دوش کانجم شد عیان بر این سپهر گرد گرد
همچو پیکان های سیمین از درون تیره گرد
...
1. عجبی عجب آن پسر به سر دارد
مانا که ز حسن خود خبر دارد
...
1. فلک خورشید و جنت حور و بستان یاسمن دارد
عیان این هرسه را در یکگریبان ماه من دارد
...
1. به کف هر آنکه سر زلف دلستان دارد
به دست سلسله عمر جاودان دارد
...