مگر شرمنده از تیغ شه و ابروی جانان از قاآنی قصیده 69
1. مگر شرمنده از تیغ شه و ابروی جانان شد
که امشب ماه عید اندر نقاب ابر پنهان شد
...
1. مگر شرمنده از تیغ شه و ابروی جانان شد
که امشب ماه عید اندر نقاب ابر پنهان شد
...
1. به گوش از هاتف غیبم سحرگه این ندا آمد
کهوقت عشرت جانبخش و جشن جانفزا آمد
...
1. سحر بشیر ملکزاده اردشیر آمد
مرا دوباره به پستان شوق شیر آمد
...
1. هست از دو کعبه امروز دین خدای خرسند
کز فر آن دو کعبه است شاخ هدی برومند
...
1. ازینسان کابر نیسانی دمادم گوهر افشاند
اگر ترک ادب نبود به دست خواجه میماند
...
1. سرین دلبر من سیم ناب را ماند
ز بسکه نرم و لطیفست آب را ماند
...
1. غم و شادیستکه با یکدگر آمیختهاند
یا مه روزه به نوروز درآمیختهاند
...
1. دلی که هر چه کند بر مراد یار کند
نخست ترک مراد خود اختیارکند
...
1. هر کرا ایزد اختیار کند
در دوگیتیش بختیارکند
...
1. قضا چو مسند اقبال در جهان افکند
به عزم داوری شاهکامران افکند
...
1. .آدمی باید بهگیتی عمر جاویدان کند
تا یکی از صد تواند مدح آقاخان کند
...
1. نهر چون نیرگ سازد چرخ چون دستانکند
مغز را آشفته سازد عقل را حیران کند
...