دو چشم باز و دوگوشم فراز مانده از قاآنی قصیده 309
1. دو چشم باز و دوگوشم فراز مانده به راه
کهکی بشارت فتح آید از معسکر شاه
...
1. دو چشم باز و دوگوشم فراز مانده به راه
کهکی بشارت فتح آید از معسکر شاه
...
1. روز آدینه شدم بر در خلوتگه شاه
نامهٔ مدح بهکف چشم ادب بر درگاه
...
1. دوش چونگشتجهان از سپهزنگ سیاه
از درم آن بت زنگی به در آمد ناگاه
...
1. شد عید و مه روزه سفرکرد به اکراه
نیکو سفری کرد خدا بادش همراه
...
1. صدراعظم آفتابست و نظامالملک ماه
آسمانِ این دو نیّر چیست خاک پای شاه
...
1. مگوگناه بود بر رخ نگار نگاه
که بر شمایل غلمان نگاه نیستگناه
...
1. شاها ز ساغر لب ساقی شراب خواه
آخر سکندری تو ازین چشمه آب خواه
...
1. ماه من در جمع تا چون شمع چهر افروخته
یک جهان بروانه را از سوز غیرت سوخته
...
1. عبدس و ساقی در قدح، صهبا ز مینا ریخته
در گوهر الماسگون لعل مصفا ریخته
...
1. عیدست و جام زرنشان از میگرانبار آمده
هر زاهدی دامن کشان در دیر خمار آمده
...
1. جشنی ز نوروز عجم کاراستش جمشید جم
جشنی که با کون و علم شاه جهاندار آمده
...
1. ای برده غمت تاب ز دل خواب ز دیده
پیوند دل و دیده به یکبار بریده
...