زد به دلم ای نسیم آتش هجران یار از قاآنی قصیده 160
1. زد به دلم ای نسیم آتش هجران یار
سوختم از تشنگی جرعهٔ آبی بیار
...
1. زد به دلم ای نسیم آتش هجران یار
سوختم از تشنگی جرعهٔ آبی بیار
...
1. مژده که شد در چمن رایت گل آشکار
مژده که سر زد سمن از دمن و مرغزار
...
1. ایگهر اندرگهر تاجور و شهریار
داور هوشنگ هوش خسرو جم اقتدار
...
1. ز شاهدی که بود رویش از نگار نگار
بخواه باده و بر یاد میگسار گسار
...
1. سوگند خوردهاند نکویان این دیار
کز ری چو سوی فارس رسد صاحب اختیار
...
1. شه قبای خریشتن بخشد به صاحب اختیار
و او قبای خود به من بخشد ز لطف بیشمار
...
1. صبح چون خورشید رخشان رخ نمود از کوهسار
ماه من از در درآمد با رخی خورشیدوار
...
1. عطسهٔ مشکین زند هر دم نسیم مشکبار
بادگویی آهوی چنست کارد مشک بار
...
1. قامت سروی چو بینم برکنار جویبار
از غم آن سرو قامت جویبار آرمکنار
...
1. کوهی به قفا بستهای ای شوخ دلازار
با خویش کشانیش به هر کوچه و بازار
...
1. گفتم به یار فصل بهار آمد ای نگار
گفتا که وصل یار نگارین به از بهار
...
1. گنج پنهان بود یزدان خواست کاید آشکار
آفرینش را فزود از هستی خود اعتبار
...