42 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی

1 بتی که شیوه خوبی به از تو داند نیست پری وشی که ز دست توام رهاند نیست

2 هزار نامه نوشتم بیار لیک چه سود کسی که لطف نماید باو رساند نیست

3 دهد بدست تو هرکس که هست نقد حیات ولی کسی که ز تو کام دل ستاند نیست

4 بلوح دهر حدیث گذشتگان یک یک نوشته اند ولی عارفی که خواند نیست

1 ای دل بسی ز محنت هجران نمانده است خوش باش کین معامله چندان نمانده است

2 جان را ز بیم هجر بجانان سپرده ام هجری میانه من و جانان نمانده است

3 از اشک چشم تر زده آبی بر آتشم سوزی که داشت سینه سوزان نمانده است

4 امیدواریی که دل از یار داشت هست اندیشه که بود ز حرمان نمانده است

1 نه از عارست گر آن مه نیارد بر زبان ما را چه گوید چون بپرسد نیست چون نام و نشان ما را

2 فلک چنگیست خم ما ناتوان‌ها تارهای او رضای دوست مضرابی که دارد در فغان ما را

3 با فغان ظاهرم وز ضعف پنهان وه که سودایت به بی نام و نشانی کرد رسوای جهان ما را

4 چه می پرسی ز احوال درون در آتش عشقت سیه ماریست مغز سوخته در استخوان ما را

1 مکش بر دیده ای خورشید خاک آن کف پا را مکن با خاک یکسان توتیای دیده ما را

2 بهر تاری ز جعد سنبلش دل بسته شیدایی صبا بر هم مزن جمعیت دلهای شیدا را

3 دلم را کرد از زهر غم افلاک دوران پر بیک جام شکسته کرد خالی هفت مینا را

4 ملک را نیست چون خورشید رخسار تو زیبایی عیانست این نمی پوشد کسی رخسار زیبا را

1 غمت در سینه ام جا کرد چون بیرون شود یارب و گر ماند چنین حال دل من چون شود یارب

2 نمی خواهد شبی گیرم قراری بر سر کویش بلای بی قراری روزی گردون شود یارب

3 جدا زان لعل میگون نیست کارم غیر خون خوردن بخون خوردن مرا آموخت این دل خون شود یارب

4 مرا گفتی که از من شاد خواهد شد دلت روزی ندارم صبر گر خواهد شدن اکنون شود یارب

1 بستی گره از بهر جفا زلف دو تا را برداشتی از روی زمین رسم وفا را

2 تا بسته مژگان تو گشتیم بغمزه زد چشم تو بر هم همه جمعیت ما را

3 کس نیست که آیین جفا به ز تو داند آیا ز که آموختی آیین جفا را

4 از دایره چرخ کشیدم سر همت تا چند کشم منت هر بی سر و پا را

1 شد بدیدار تو روشن دیده خونبار ما یافت از وصل تو مرهم سینه افکار ما

2 بی تردد دولت وصل تو ما را شد نصیب به که غیر از شکر این نعمت نباشد کار ما

3 همدم ما بود غم درد سر از ما کرد کم غالبا دلگیر شد از گریه بسیار ما

4 دور گردون بر مراد خاطر ما شد مگر رحمی آمد چرخ را بر نالهای زار ما

1 این که در سر هوس آن قد رعناست مرا فیض خاصیست که از عالم بالاست مرا

2 اثر نور الهیست که در دل دارم این که پیوسته نظر بر رخ زیباست مرا

3 بخود از عشق نه من خواسته ام رسوایی آنکه این جنبش ازو خواست چنین خواست مرا

4 نشأه عاشقیم حاصل این عالم نیست عالمی هست که این نشاه از آنجاست مرا

1 گلرخا، نوش لبا، سیم برا، سرو قدا ما بدا قبلک ما فیک من الحسن بدا

2 من نه اینم که دهم غیر ترا در دل ره اکره الشرک فلا اشرک ربی احدا

3 در راه عشق بتان بود تردد دشوار کیف لا احمد من سهل امری و هدا

4 ذوق عشقت که ز روز ازلم همره بود طاب لی یجعله الله رفیقی ابدا

1 صیقل آیینه دلها نم چشم ترست هر کرا نمناک تر دیده دلش روشن ترست

2 روز نومیدی مراد از قطرهای اشک جو رهبر گم گشتگان در ظلمت شب اخترست

3 گریه کن آب چشمی ریز گر صاحب دلی کآدمی بی اشکی و آهی درخت بی برست

4 دل که مملو از هوای دوست باشد چون حباب جلوه اش بالای دریای سپهر اخضرست

آثار فضولی بغدادی

42 اثر از غزلیات در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار فارسی فضولی بغدادی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی