دی در میان مستی خنجر کشیده از فروغی بسطامی غزل 60
1. دی در میان مستی خنجر کشیده برخاست
وز ما به جز محبت جرمی ندیده برخاست
1. دی در میان مستی خنجر کشیده برخاست
وز ما به جز محبت جرمی ندیده برخاست
1. به هر غمی که رسد از تو خاطرم شاد است
که بندهٔ تو ز بند کدورت آزاد است
1. آن که لبش مایهٔ حلاوت قند است
کاش بگوید که نرخ بوسه به چند است
1. یک اشارت ز تو بر قتل جهان بسیار است
در کمینی که تویی تیر و کمان بیکار است
1. طبیب اهل دل آن چشم مردم آزار است
ولی دریغ که آن هم همیشه بیمار است
1. آن که مرادش تویی از همه جویاتر است
وان که در این جستجو است از همه پویاتر است
1. ساقی فرخنده پی تاب کفش ساغر است
پیرو چشم خوشش گردش هفت اختر است
1. دلم از نرگس بیمار تو بیمارتر است
چاره کن درد کسی کز همه ناچارتر است
1. کیفیت نگاه تو از جام خوشتر است
لعل لبت ز بادهٔ گلفام خوشتر است
1. بار محبت از همه باری گرانتر است
و آن کس کشد که از همه کس ناتوانتر است
1. از دل سخت تو کز سنگ سیه سختتر است
میتوان یافت که آه دل ما بیاثر است
1. تا خانهٔ تقدیر بساط چمن آراست
نشنید کس از سروقدان یک سخن راست