گر به دنبال دل آن زلف رود از فروغی بسطامی غزل 511
1. گر به دنبال دل آن زلف رود هیچ مگوی
که به چوگان نتوان گفت مرو در پی گوی
1. گر به دنبال دل آن زلف رود هیچ مگوی
که به چوگان نتوان گفت مرو در پی گوی
1. کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی
نگاه دار دلی را که بردهای به نگاهی
1. ای سر زلف تو سر رشتهٔ هر سودایی
خاری از سوزن سودای تو در هر پایی
1. دوش مستانه چه خوش گفت قدح پیمایی
که به از گوشهٔ میخانه ندیدم جایی
1. خرم آن عاشق که آشوب دل و دینش تویی
کار فرمایش محبت، مصلحت بینش تویی
1. چون نرقصد جانم از شادی که جانانم تویی
محرم دل مطلب تن مقصد جانم تویی