هر مرغ کز آن گلبن نو باخبرستی از فروغی بسطامی غزل 452
1. هر مرغ کز آن گلبن نو باخبرستی
هر نغمه که سر کرد بسی با اثر ستی
1. هر مرغ کز آن گلبن نو باخبرستی
هر نغمه که سر کرد بسی با اثر ستی
1. ای صورت زیبا که به سیرت ملکستی
بر روی زمین غیرت ماه فلکستی
1. کسی که دامنش آلودهٔ شرابستی
دعای او به در دیر مستجابستی
1. صورتت یک باره از آدم نمود از قید هستی
پی به معنی بردهام در عالم صورت پرستی
1. مسجد مقام عجب است، میخانه جای مستی
زین هر دو خانه بگذر گر مرد حقپرستی
1. چه خلاف سر زد از ما که در سرای بستی
بر دشمنان نشستی، دل دوستان شکستی
1. یک جام با تو خوردن یک عمر میپرستی
یک روز با تو بودن، یک روزگار مستی
1. با من اگر خواجه سری داشتی
هر سر مویم هنری داشتی
1. ای که هم آغوش یار حور سرشتی
عیش ابد کن که در میان بهشتی
1. نقد غمت خریدم با صد هزار شادی
روی مراد دیدم در عین نامرادی
1. سر از کمند نپیچم اگر تو صیادی
رخ از هلاک نتابم اگر تو جلادی
1. رفتی بر غیر و ترک ما کردی
ای ترک ختن بسی خطا کردی