چین زلف مشکین را بر رخ نگارم بین از بسطامی غزل 428
1. چین زلف مشکین را بر رخ نگارم بین
حلقههای او بشمر، عقدههای کارم بین
1. چین زلف مشکین را بر رخ نگارم بین
حلقههای او بشمر، عقدههای کارم بین
1. گر خون من ز شیشه بریزد به جام او
لب بر ندارم از لب یاقوت فام او
1. از بس که در خیال مکیدم لبان او
یاقوت فام شد لب گوهرفشان او
1. هر کس که نهد پای بر آن خاک سر کو
ذکرش همه این است که گم گشته دلم کو
1. به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
1. من بندهٔ آنم که ببوسد دهن تو
وز هر دهنی نشنود الا سخن تو
1. ای فتنه دست پرور چشم سیاه تو
اهل نظر نشانهٔ تیر نگاه تو
1. ای اهل نظر کشتهٔ تیر نگه تو
خون همه در عهدهٔ چشم سیه تو
1. تا سر نرفته بر سر مهر و وفای تو
حلق من است و حلقهٔ زلف دوتای تو
1. ماه غلام رخ زیبای تو
سر و کمر بسته بالای تو
1. ساقی دل نرگس شهلای تو
مستی جان از می مینای تو
1. چه عقدههاست به کار دلم ز بخت سیاه
که زلف دوست بلند است و دست من کوتاه