مهر از تو ندیدم و وفا هم از فروغی بسطامی غزل 392
1. مهر از تو ندیدم و وفا هم
جور از تو کشیدم و جفا هم
1. مهر از تو ندیدم و وفا هم
جور از تو کشیدم و جفا هم
1. ما ز چشم تو مست یک نگهیم
بی خبر از خمار صبح گهیم
1. محبان را نصیب است از حبیبان
من حسرت کش از حسرت نصیبان
1. ای که ز آب زندگی لعل تو میدهد نشان
خیز و به دیدهام نشین، آتش دل فرونشان
1. گشت فراق و وصل تو مرگ و بقای عاشقان
کشتی و زنده ساختی ای تو خدای عاشقان
1. به که باشم بی قرار از زلف یار خویشتن
من که دادم بی قراری را قرار خویشتن
1. عرضه دادم در بر جانان وفای خویشتن
زیر تیغ امتحان رفتن به پای خویشتن
1. شعار عشق بازان چیست، خوبان را دعا کردن
قفا خوردن، پی افشردن، جفا بردن، وفا کردن
1. گدایی از در میخانه باید دم به دم کردن
سفالین کاسهٔ می را خیال جام جم کردن
1. نه از جمال تو قطع نظر توان کردن
نه جز خیال تو فکر دگر توان کردن
1. با آن غزال وحشی گر خواهی آرمیدن
چندین هزار احسنت میبایدت کشیدن
1. گر عارف حق بینی چشم از همه بر هم زن
چون دل به یکی دادی، آتش به دو عالم زن