به جلوه کاش درآید مه نکوسیرم از فروغی بسطامی غزل 345
1. به جلوه کاش درآید مه نکوسیرم
که آفتاب نتابد مقابل قمرم
1. به جلوه کاش درآید مه نکوسیرم
که آفتاب نتابد مقابل قمرم
1. عشق بگسست چنان سلسله تدبیرم
که سر زلف زره ساز تو شد زنجیرم
1. جنون گسسته بدانسان کمند تدبیرم
که از سلاسل تو مستحق زنجیرم
1. نذر کردم گر ز دست محنت هجران نمیرم
آستانت را ببوسم، آستینت را بگیرم
1. هر کجا دم زدم از چشم بت کشمیرم
خون مردم همه گردید گریبان گیرم
1. من بر سر کوی تو ندیدم
خاکی که به سر نکرده باشم
1. تا تو به گلشن آمدی، با همه در کشاکشم
وه که تو در کنار گل، من به میان آتشم
1. دوش از در میخانه کشیدند به دوشم
تا روز جزا مست ز کیفیت دوشم
1. سروش عشق تو یک نکته گفت در گوشم
که بار هر دو جهان را فکند از دوشم
1. من ساده پرست و باده نوشم
فرمان بر پیر می فروشم
1. من مست میپرستم، من رند باده نوشم
ایمن ز مکر عقلم، فارغ ز قید هوشم
1. ای خط تو را دایرهٔ حسن مسلم
وی نور رخت برده دل از نیر اعظم