هر دل شیدا که شد به روی از فروغی بسطامی غزل 309
1. هر دل شیدا که شد به روی تو مایل
باز نگردد به صدهزار دلایل
1. هر دل شیدا که شد به روی تو مایل
باز نگردد به صدهزار دلایل
1. در عالم عشق تو نه کفر است و نه اسلام
عشاق تو فارغ ز پرستیدن اصنام
1. من خراب نگه نرگس شهلای توام
بی خود از بادهٔ جام و می مینای توام
1. پرده بگشای که من سوختهٔ روی توام
حسرت اندوختهٔ طلعت نیکوی توام
1. تا به در میکده جا کردهام
توبه ز تزویر و ریا کردهام
1. دست در حلقهٔ آن جعد چلیپا زدهام
دل سودازده را سلسله در پا زدهام
1. تا با تو آرمیدهام از خود رمیدهام
منت خدای را که چه خوش آرمیدهام
1. عمر گذشت، وز رخش سیر نشد نظارهام
حسرت او نمیرود از دل پاره پارهام
1. آن که به دیوانگی در غمش افسانهام
آه که غافل گذشت از دل دیوانهام
1. چندان به سر کوی خرابات خرابم
کاسوده ز اندیشهٔ فردای حسابم
1. وقت مردن هم نیامد بر سر بالین طبیبم
تا بماند حسرت او بر دل حسرت نصیبم
1. از آن به خدمت میخوارگان کمر بستم
که با وجود می از قید هر غمی جستم