تا صورت زیبای تو از پرده از فروغی بسطامی غزل 202
1. تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد
یک باره پری از نظر خلق نهان شد
1. تا صورت زیبای تو از پرده عیان شد
یک باره پری از نظر خلق نهان شد
1. هر جان که بر لب آمد، واقف از آن دهان شد
هر سر که از میان رفت، آگاه از آن میان شد
1. آن که در عشق سزاوار سر دار نشد
هرگز از حالت منصور خبردار نشد
1. کو جوانی که ز سودای غمت پیر نشد
کو وجودی که ز جان در طلبت سیر نشد
1. زان غنچهدهان دلم به تنگ آمد
وز دیده سرشک لاله رنگ آمد
1. تا خیل غمش در دل ناشاد من آمد
هر جا که دلی بود به امداد من آمد
1. ز اختران جگرم چند پر شرر ماند
خدا کند که نه خاور نه باختر ماند
1. گر بدین گونه سر زلف تو افشان ماند
هر چه مجموعه دل هاست پریشان ماند
1. با وجود نگه مست تو هشیار نماند
پس از این ساقی خود باش که دیار نماند
1. هیچم آرام دل از زلف دل آرام نماند
نازم این حلقه کزو هیچ دل آرام نماند
1. تا حریفان بر در میخانه ماوا کردهاند
خانه غم را خراب از سیل صهبا کردهاند
1. قتل ما ای دل به تیغ او مقدر کردهاند
غم مخور زیرا که روزی را مقرر کردهاند