خداخوان تا خدادان فرق از فروغی بسطامی غزل 167
1. خداخوان تا خدادان فرق دارد
که حیوان تا به انسان فرق دارد
1. خداخوان تا خدادان فرق دارد
که حیوان تا به انسان فرق دارد
1. آن که یک ذره غمت در دل پر غم دارد
اگر انصاف دهد عیش دو عالم دارد
1. گهی به دیر و گهی جلوه در حرم دارد
ندانم این چه جمال است کان صنم دارد
1. هر خم زلف تو یک جمع پریشان دارد
وه که این سلسله صد سلسله جنبان دارد
1. کسی که در دل شب چشم خون فشان دارد
بیاض چهرهاش از خون دل نشان دارد
1. چراغی کاین همه پروانه دارد
یقین کز سوز ما پروا ندارد
1. هر کس که به دل حسرت پیکان تو دارد
آسایشی از جنبش مژگان تو دارد
1. گر نه آن زلف سیه قصد شبیخون دارد
پس چرا دل همه شب حال دگرگون دارد
1. این چه تابی است که آن حلقهٔ گیسو دارد
که دل هر دو جهان بسته یک مو دارد
1. غلام آن نظربازم که خاطر با یکی دارد
نه مملوکی که هر ساعت نظر با مالکی دارد
1. مهره توان برد، مار اگر بگذارد
غنچه توان چید، خار اگر بگذارد
1. کسی پا به کوی وفا میگذارد
که اول سری زیر پا میگذارد