عید مولود علی را تا شه از فروغی بسطامی غزل 131
1. عید مولود علی را تا شه والا گرفت
عقل کل گفتا که کار دین حق بالا گرفت
1. عید مولود علی را تا شه والا گرفت
عقل کل گفتا که کار دین حق بالا گرفت
1. یک شب آخر دامن آه سحر خواهم گرفت
داد خود را زان مه بیدادگر خواهم گرفت
1. کی دل از حلقهٔ آن زلف دو تا خواهد رفت
آن که این جا به کمند است کجا خواهد رفت
1. هر جا سخنی از آن دهان رفت
کیفیت باده از میان رفت
1. روز مردن سویم از رحمت نگاهی کرد و رفت
وقت رفتن به حسرت طرفه آهی کرد و رفت
1. رسید قاصد و پیغام وصل جانان گفت
نوید رجعت جان را به جسم بی جان گفت
1. امروز ندارم غم فردای قیامت
کافروخته رخ آمد و افراخته قامت
1. هم به حرم هم به دیر بدر دجا دیدمت
تا نظرم باز شد در همه جا دیدمت
1. ای فتنهٔ هر دوری از قامت فتانت
آشوب قیامت را دیدیم به دورانت
1. ای آب زندگانی یک نکته از دهانت
تا چند رحمتی نیست بر حال تشنگانت
1. عهد همه بشکستم در بستن پیمانت
دامن مکش از دستم، دست من و دامانت
1. ای تنگ شکر تنگ دل از تنگ دهانت
وی سرو چمن پا به گل از سرو چمانت