ز هرچه آن غیر یار استغفرالله از فیض کاشانی غزل 844
1. ز هرچه آن غیر یار استغفرالله
ز بود مستعار استغفرالله
1. ز هرچه آن غیر یار استغفرالله
ز بود مستعار استغفرالله
1. ساقی باقی ما داد صلا بسم الله
هر کرا هست سرانجام فنا بسم الله
1. گر ترا هست سر کشتن ما بسم الله
خیز از جای و بگو بهر فدا بسم الله
1. ندارم خان و مانی حسبی الله
نخواهم آب و نانی حسبی الله
1. زین چرخ گردون فروا الی الله
وز دست شیطان فروا الی الله
1. رفتم بخرابات توکلت علیالله
وارستم از آفات توکلت علیالله
1. دل گیرد و جان بخشد آن دلبر جانانه
ویران چو کند بخشد صد گنج بویرانه
1. در کشور حسن آن یگانه
شد ساخته صدهزار خانه
1. بنه سر بحکم خدای یگانه
شود تا بحکمت جهان دو گانه
1. برفت از برم آن نگار یگانه
دلم شد بدنبال حسنش روانه
1. گفتی مرا کن ذکر هو سبحانه سبحانه
من از کجا و یاد او سبحانه سبحانه
1. از دست شد ز شوقت دستی بر این دلم نه
بر باد رفت خاکم پائی بر این گلم نه