میتوانم ز آب دیده دشت را از فیض کاشانی غزل 642
1. میتوانم ز آب دیده دشت را دریا کنم
یا ازین سیل دما دم کوه را صحرا کنم
...
1. میتوانم ز آب دیده دشت را دریا کنم
یا ازین سیل دما دم کوه را صحرا کنم
...
1. گر وصل خواهد دلبرم من بیخ هجران بشکنم
هجران چو میفرمایدم حاشا که فرمان بشکنم
...
1. عشق تو کوتا که حرز جان کنم
بعد از آن جان و دلش قربان کنم
...
1. فرمان نمیبرد این دل چهسان کنم
کارم ز دست دل شده مشکل چسان کنم
...
1. پیوسته خستهٔ غم یارم چهسان کنم
در عشق آن نگار فکارم چهسان کنم
...
1. باده بیار ساقیا تا که بمی وضو کنم
مست خدا شوم نخست پس بنماز رو کنم
...
1. گر دل به عشق من دهی بهر تو دلداری کنم
ور تن بحکم من نهی جان ترا یاری کنم
...
1. از برکات حسن تو جذب مراد میکنم
یاد خدای آیدم چون ز تو یاد میکنم
...
1. شبها حدیث زلف تو تکرار میکنم
تسبیح روز وصل تو بسیار میکنم
...
1. از شراب عشق مستی میکنم
با خیالی بتپرستی میکنم
...
1. با خیالت شور و مستی میکنم
در وصالت ترک هستی میکنم
...
1. آنکه کارش با دلست و نیست او را دل منم
آنکه را مرکب دلست و پای دل در گل منم
...