نشود کام بر دل ما رام از فیض کاشانی غزل 571
1. نشود کام بر دل ما رام
پس بنا کام بگذریم از کام
...
1. نشود کام بر دل ما رام
پس بنا کام بگذریم از کام
...
1. بخوشی بگذریم از هر کام
بر سر خود نهیم اول گام
...
1. ای خوشا وقت عاشق بد نام
حبذا حال رند درد آشام
...
1. ما مستانیم بی می و جام
خمها نوشیم بی لب و کام
...
1. منم که ساختهٔ دست ابتلای توام
منم که سوختهٔ آتش لقای توام
...
1. منم که شیفتهٔ زلف تو ببوی توام
منم که واله و شیدای تو بموی توام
...
1. از بوی می عشق برنگ آمدهام
باز شه عشق را بچنگ آمدهام
...
1. از کش مکش خرد بتنگ آمدهام
وز نام پسندیده بننگ آمدهام
...
1. در دل توئی در جان توئی ای مونس دیرینهام
در سینهٔ بریان توئی ای مونس دیرینهام
...
1. میدمد هر دم خیالت روحی اندر قالبم
روز میگردد ز خودرشید دلفروزت شبم
...
1. گه جلوه لاهوت دهد جام شرابم
گه عشوهٔ نا سوت فریبد بسرابم
...
1. تا بعشق تو جان و دل بستم
رستم از خویش و با تو پیوستم
...