دل از فایز ترانهی فایز بر اساس نسخهای دیگر 37
1. دل آمد بی خبر دلدارم از در
ز رخ رنگم پرید و هوشم از سر
...
1. دل آمد بی خبر دلدارم از در
ز رخ رنگم پرید و هوشم از سر
...
1. سحر گلبرگ تر شد از جواهر
به دور مه چو پروین گشت ظاهر
...
1. دلا ترسم از این آزار بسیار
خدا نا کرده گویی ترک دلدار
...
1. سحرگه چون ز مشرق ماه خاور
برون آمد جهان کرده منور
...
1. دو معنی برمن آمد صعب و دشوار
در اول پیری، آخر فرقت یار
...
1. یک اندک مجمرت بالاتر انداز
سلاسل را به گردن بهتر انداز
...
1. بت مستوری سر تا قدم ناز
به ناز از نازنینان گشته ممتاز
...
1. به دستم شیشه و در دامنم سنگ
شب تاریک و ره باریک و پا لنگ
...
1. خطا هر چند دید از دلبر این دل
وفا پنداشت، شد رسواتر این دل
...
1. دریغا دل نمی شد روز اول
گرفتار بت گیسو مسلسل
...
1. اگر برتر بتم بعد از وفاتم
گذار آری به قربان وفاتم
...
1. ز وصلت عاقبت مهجور رفتم
خدا داند که من مجبور رفتم
...