1 سحر بلبل به گل این داستان داشت شکایتها ز جور باغبان داشت
2 ... گهی ناله، گهی آه و فغان داشت
1 شدم پیر و کمان قد و عصا دست دلم از شوق مهرویان نشد پست
2 دل فایز چو باز پر شکسته هنوز اندر خیالش صیدها هست
1 مه حوری و شم قدسی جمالست رخش خورشید، ابرویش هلالست
2 لب و دندان و چشم یار فایز پری آیین، ملک سیما همالست
1 مرا گه غم دهد، گه غمگسار است گهی نامهربان، گه دوستدارست
2 دل فایز برد گه، گه دهد باز مثال الفت موج و کنار است
1 به یکسو جمع کرده زلف چون شب برون آورده مه از برج عقرب
2 به عارض یار فایز خوش فکنده لف و نشرمشوش با مرتب
1 به من امشب نوای نی اثر کرد دل ریش من از تو ریشتر کرد
2 دمی آسوده بود از غصه فایز نمی دانم که نایی را خبر کرد
1 بتا مرغی چو من بی بال و پرنیست دریغا همچو من خونین جگر نیست
2 فتاده فایز اندر دام صیاد رهایی یافتن بهرم دگرنیست
1 مسلسل حلقه حلقه زلف پرچین خراج از چین گرفته یا زما چین
2 بدین هیئت بدیدم یار فایز که خم خم خم بود چین چین پر از چین
1 یک اندک مجمرت بالاتر انداز سلاسل را به گردن بهتر انداز
2 گذشتی از بر چشمان فایز غراب آسا زمانی لنگر انداز
1 بت قدسی سرشت حور منظر مکش بر خاک دامان مطهر
2 بنه بر چشم فایز پا به منت که این جا گه تو را باشد مقدر