سحر از فایز ترانهی فایز بر اساس نسخهای دیگر 13
1. سحر بلبل به گل این داستان داشت
شکایتها ز جور باغبان داشت
...
1. سحر بلبل به گل این داستان داشت
شکایتها ز جور باغبان داشت
...
1. مه حوری و شم قدسی جمالست
رخش خورشید، ابرویش هلالست
...
1. کشم تا چند جانا انتظارت؟
نشینم تا به کی در رهگذارت؟
...
1. بتا مرغی چو من بی بال و پرنیست
دریغا همچو من خونین جگر نیست
...
1. رخ و چشم و لب و قد رسایت
مرا انداخت در دام بلایت
...
1. زهندوستان سپه افواج افواج
همه اقلیم دلها کرده تاراج
...
1. سحر شور نگارم در سر افتاد
دلم در فکر زلف دلبر افتاد
...
1. زمن اوقاوت برنایی مپرسید
حدیث جور تنهایی مپرسید
...
1. تو کت این بیوفایی در نظر بود
توکت خود از دل سنگت خبر بود
...
1. جهان امشب معطر دارد این باد
تو گویی مشک عنبر دارد این باد
...
1. زهر سو تیر مژگان عاجل آید
پیاپی، بی تامل بر دل آید
...
1. به خوابم دوش، جا خلد برین بود
به دستم هر دو زلف حور عین بود
...