1 جوانی، نشئه بزم نکویان شب مهتاب و روی ماهرویان
2 بهشت این جهان فایز همین است کشم دستی به زلف مشک مویان
1 دو شهلا نرگس خمار داری هزاران همچو من بیمار داری
2 بیاد چشم بیمار تو فایز کند شب تا سحر بیمار داری
1 سحر صوت خوش لالای جانان به جسم مردگان باز آورد جان
2 چنان فایز کند بی صبر و آرام که چون مجنون نهد سر در بیابان
1 شکار سرو قدی ماه رویم زلیخا طلعتی، زنجیر مویم
2 به زنجیر جفا فایز چو یوسف به تاریکی زندان کرده خویم
1 دو معنی برمن آمد صعب و دشوار در اول پیری، آخر فرقت یار
2 اگر پیدا شود فایز پرستی جوانی را کجا آرم دگر بار؟
1 تو کت این بیوفایی در نظر بود توکت خود از دل سنگت خبر بود
2 چرا فایز چنین کشتی به ناحق تو را آیین ترسائی مگر بود؟
1 نه در گبرم، نه در اسلام دینم نه پنهانم، نه در روی زمینم
2 بت فایزف در این ملت غریبم نه در مشرق، نه در مغرب زمینم
1 تو که از پای تا سر دلپسندی به راز لعل لبها نوشخندی
2 چرا بشکسته زلف یار فایز مگر افتاده از جای بلندی؟
1 ز هر دلبر مجو رسم وفا را ز هر آهو مجو مشک ختا را
2 زفایز جو وفا کز بعد مردن دمد از تربتش مهر گیا را
1 سفر در پیش، فکر یار درپی خدایا این سفر کی می کنم طی؟
2 رود فایز ولی شوقش کشد پس ...