1 سحر آهسته دل گفتا به چشمان که تو باید مرا باشی به فرمان
2 مرخص نیستی ای چشم فایز که در کس بنگری جز چشم خوبان
1 نگارا جور مهراندود تا کی؟ به ما ناز عتاب آلود تا کی؟
2 خدنگت دیر فایز می کند زود کشاکشهای دیر و زود تا کی؟
1 کشم تا چند جانا انتظارت؟ نشینم تا به کی در رهگذارت؟
2 وطن سازد سر راه تو فایز که تاگیرم دوباره در کنارت
1 جهان امشب معطر دارد این باد تو گویی مشک عنبر دارد این باد
2 بت فایز مگر در بین راهست که بوی زلف دلبر دارد این باد؟
1 تو تا زلف سیه مرغوله بستی بهای مشک ماچین را شکستی
2 ز تیر مژه و شمشیر ابرو تو کشتی فایز و فارغ نشستی
1 نه هر کالا بود هر کس خریدار کشاورزی چه داند در شهوار
2 پریرو می شناسد قدر فایز که زر، زرگر شناسد قدر و مقدار
1 بیا جانا که از هجر تو زارم شب و روزان همه در انتظارم
2 نشیند بر سر راه تو فایز که شاید بگذری و جان گذارم
1 سحرگه چون ز مشرق ماه خاور برون آمد جهان کرده منور
2 در آن ساعت مه فایز ز مغرب ز در آمد چو حوران بسته زیور
1 زهندوستان سپه افواج افواج همه اقلیم دلها کرده تاراج
2 دل فایز فدای چین زلفش زهندوستان به ماچین می برد باج
1 زمن اوقاوت برنایی مپرسید حدیث جور تنهایی مپرسید
2 جفای بیوفایان کشت فایز وفا از یار هر جایی مپرسید