1 شکار سرو قدی ماه رویم زلیخا طلعتی، زنجیر مویم
2 به زنجیر جفا فایز چو یوسف به تاریکی زندان کرده خویم
1 همای دولت ار افتد به دامم جهان سکه زند از نو به نامم
2 برآرد استخوان از سینه فایز که تا گردد همایون مرغ رامم
1 خوش آن ساعت که روبرویت افتم چو بوی مشک در گیسویت افتم
2 سحرگه خوش بود فایز پریشان چو گیسوی تو در پهلویت افتم
1 بیا جانا که از هجر تو زارم شب و روزان همه در انتظارم
2 نشیند بر سر راه تو فایز که شاید بگذری و جان گذارم
1 نه در گبرم، نه در اسلام دینم نه پنهانم، نه در روی زمینم
2 بت فایزف در این ملت غریبم نه در مشرق، نه در مغرب زمینم
1 سحر صوت خوش لالای جانان به جسم مردگان باز آورد جان
2 چنان فایز کند بی صبر و آرام که چون مجنون نهد سر در بیابان
1 سحر آهسته دل گفتا به چشمان که تو باید مرا باشی به فرمان
2 مرخص نیستی ای چشم فایز که در کس بنگری جز چشم خوبان
1 جوانی، نشئه بزم نکویان شب مهتاب و روی ماهرویان
2 بهشت این جهان فایز همین است کشم دستی به زلف مشک مویان
1 تو تا بر هم زدی لعل زرافشان شکستی رونق باغ بدخشان
2 تو تا زلف پریشان جمع کردی حواس جمع فایز شد پریشان
1 شدم رسوای عالم بهر جانان ندیدم من ز وصلش غیر هجران
2 بت فایز چو قرص آفتابی به زیر ابر رفت و برگشت پنهان