1 اگر دوران دهد بر بادم ای دوست وگر هجران کند بنیادم ای دوست
2 مکن باور که فایز چشم و زلفش رود از خاطر و از یادم ای دوست
1 عرق بر چهره ات گل یا گلابست و یا پروین به روی ماهتابست؟
2 نشانده یار فایز نقره بر آل و یا بر آتش تر خشک آبست؟
1 اگر در عهد، ابروت منکر ماست ولی تصدیق تو چشمان شهلاست
2 لب و دندان و زلف و خال فایز! مرا زین چار شاهد قطع دعواست
1 نه هر ویروانه دل ماوای عشقست نه هر سینه که بینی جای عشقست
2 دلی همچون دل فایز بباید که او اندر خور سودای عشقست
1 به قربان خم زلف سیاهت فدای عارض مانند ماهت
2 ببردی دین فایز را به غارت تو شاهی خیل مژگانها سپاهت
1 به گل سنبل فروهشته که گیسوست کشیده تیغ چشمانش که ابروست
2 مترجم کرده ابرو یار فایز که بسم الله اینک مصحف روست
1 چه مقصود است از این جانا بگو راست گهی کج می نهی زلفت گهی راست
2 بگفت از بهر بیم خصم فایز که یعنی مار و عقرب هر دو مار است
1 در این عالم غمم از حد فزونست دلم از بهر خوبان غرق خونست
2 گله از تو ندارم یار فایز! شکایتها ز بخت واژگونست
1 من از چشم تو می ترسم که مست است که هم مست است و هم خنجر به دست است
2 بت فایز به ایمای دو ابروش چرا باراست بازان کج نشسته است؟
1 دلم در گوشه چشمش مکین است نشسته تا ابد منزل گزین است
2 دل فایز گرفته خوش مقامی بلی خوشدل دل کوثر نشین است