1 دگر از نو نوای نی بلند است مگر چون من زهجران گله مند است
2 چو فایز ناله اش بی موجبی نیست کسی دور از نیستانش فکنده است
1 برو قاصد که در رفتن ثوابست به تعجیلی برو حالم خرابست
2 به تعجیلی برو در پیش دلبر بگو فایز دمادم در عذابست
1 دلم را تیر مژگانت شکار است نه مجبوریست دل خود خواستار است
2 مکش از سینه فایز خدنگت که این ز آن دست و بازو یادگار است
1 نه هر سرچشمه ای آب زلالست نه هر لاله رخی صاحب کمالست
2 نه هر برگشته بختی هست فایز نه هر گلدسته خوان مثل بلالست
1 بتا از کجرویهایت شکایت ولی با کس نگویم این حکایت
2 اگر در کلبه فایز نهی گام کنم جانم نثار خاک پایت
1 مبر نام جدایی ترسم ای دوست که همچون مار بیرون آیم از پوست
2 مکش فایز که هجران کشت او را تن مقتول آزردن نه نیکوست
1 خبر از دل ندارم نیست یا هست برید از ما و با دلدار پیوست
2 گله از دل مکن فایز که پیری تو را از پا فکند و رفت از دست
1 به چشمان تو دل دادم امانت لب و دندان تو کرده خیانت
2 دل فایز به زنجیر دو زلفت گرفتی خود چرا کردی جنایت
1 شب ابر است و دنیا تیره تار است خیالم پاسبان کوی یار است
2 پلنگ نفس فایز سینه بر خاک بکش جانا که هنگام شکار است
1 خدنگ مه جبینان دلنشین است جفای نازنینان نازنین است
2 نشد رسته دل فایز از این دام سر زلف بتان حبل المتین است