1 دو چشمان تو دارد میل یاری ولی ز ابروت می ترسم به زاری
2 شنیدم زلف در گوشت چه می گفت تو فایز می کشی اما به خواری
1 کسی که آن پری رخسار دیده بر احوال دل من وا رسیده
2 پری دیده است آن دیوانه فایز! که بر تن جامه را صد جا دریده
1 اگر صد پاره ام سازی به خنجر نمی گردم من از دلبر مکدر
2 معاذالله کشد دست از تو فایز بتا امروز و فردا روز محشر
1 سر و زلف تو آشوب جهان شد اسیر زلف تو پیر و جوان شد
2 هنوزم اول دنیاست فایز! که بر پا فتنه آخر زمان شد
1 مسلمانان گرفتار دلستم ضعیف المال و بیمار دلستم
2 نبود این قدر فایز بی بصیرت کنون در مانده در کار دلستم
1 مه ده چار پیشت مضمحل شد سهیل از گوشه چشمت خجل شد
2 چو عمر رفته رفتی برنگشتی که فایز تا قیامت داغدل شد
1 مسلسل زلف عنبر بار دارد مکحل نرگس خمار دارد
2 ز ابروی کمند و تیر مژگان چو فایز کشته بسیار دارد
1 خروس عرش دیشب التجا کرد برای عاشق مسکین دعا کرد
2 الهی خیر از عمرش نبیند هر آن کس یار از فایز جدا کرد
1 مکش سرمه به چشم ناز پرور مکن روز مرا از شب سیه تر
2 نمی سوزد دلت از بهر فایز چه خواهی گفت فردا روز محشر؟
1 نسیم! آهسته آهسته سحرگاه روان شو سوی یار از راه و بیراه
2 بجنبان حلقه زنجیر زلفش ز حال زار فایز سازش آگاه