1 به تیر ناوک مژگان دل دوز هدف گشته دل صد پاره امروز
2 خمیده قامتت فایز سبب چیست؟ «نظر بر زلف کج دارم شب و روز»
1 مرا یک دل بود مطلب هزاران دریغا بود عمرم روزگاران
2 تو مطلب ، مطلب فایز که این خاک دهد بر باد مطلبهای یاران
1 سحر، دل ناله های زار می کرد چنان که دیده را خونبار می کرد
2 شکایتهای ایام جوانی به فایز یک به یک اظهار می کرد
1 اجل دانی کی آیی بر سر من؟ ستانی جان محنت پرور من؟
2 در آن ساعت که یار فایز از لطف گذارد در کنار خود سر من
1 ذلیل و خوار و زارم کردی آخر پریشان روزگارم کردی آخر
2 به فایز بستی اول عهد و پیمان به غربت رهسپارم کردی آخر
1 مریضی کز جدایی گشته بیمار علاجش چیست؟ عناب لب یار
2 همین باشد علاج درد فایز مکش زحمت طبیبم را میازار
1 شب آمد تا شب وصل آردم یاد دهد خاک وجودم جمله بر باد
2 یقین می سوخت فایز ز آتش خشم نمی کردش گر آب دیده امداد
1 بهشت از روی تو بهتر نباشد ز حوران حسن تو کمتر نباشد
2 از آن لعل لب و دندان، فایز یقین دارم که در کوثر نباشد
1 بتا زلف تو سر از سر کشان برد به میدان گوی حسن از مهوشان برد
2 بت فایز چو رستم پور دستان که در میدان «کشانی» ره کشان برد
1 مرا جان بر لب آمد از غم دل نشینم تا به کی در ماتم دل؟
2 نه در دنیا نه مافیهاش، فایز! نبینم عالمی جز عالم دل