1 گرت با ما نگارا میل سوداست منم بایع مبیعت این دل ماست
2 بت فایز مکن دیگر اقاله که ما را هم شهود و هم سجلهاست
1 بت نامهربان دیدی چها کرد وفا کردیم و او با ما جفا کرد؟
2 کسی از دلبر فایز نپرسید که ناحق حکم قتل ما چرا کرد؟
1 به تیرم زد کمان افکند در پشت که یعنی من ندانم کی تو را کشت
2 تو خود اثبات کردی قتل فایز به خونم کرده ای رنگین سرانگشت
1 بیا جانا که دنیا را وفا نیست جوی راحت در این محنت سرانیست
2 در این ره هر چه فایز دیده بگشود زهمراهان اثر جز نقش پا نیست
1 سحر گاهان به گلشن انجمن بود گل نسرین و سرو و یاسمن بود
2 همه گلها به گلشن جمع بودند ولی فایز! نه پیدا یار من بود
1 نه هر سرچشمه ای آب زلالست نه هر لاله رخی صاحب کمالست
2 نه هر برگشته بختی هست فایز نه هر گلدسته خوان مثل بلالست
1 به قربان خم زلف سیاهت فدای عارض مانند ماهت
2 ببردی دین فایز را به غارت تو شاهی خیل مژگانها سپاهت
1 بهشت است این زمین یا کوی یار است که خاکش نافه مشک تتار است
2 حدیث سلسبیل و حور فایز! بیان صورت و لبهای یار است
1 به گل سنبل فروهشته که گیسوست کشیده تیغ چشمانش که ابروست
2 مترجم کرده ابرو یار فایز که بسم الله اینک مصحف روست
1 خوش آن ملک و خوش آن دلبر خوش آن جا خوش آن جایی که دلبر کرده ماوا
2 بت فایز بود هر جا بهشت است چه ترکستان چه هندوستان چه بطحا