1 بتا مثل تو اندر شهر چین نیست خطا گفتند لیکن این چنین نیست
2 بت فایز ز صورت پرده بردار نگوید تا کسی مه در زمین نیست
1 به دوشش گیسوان خوش دلپسند است که این مخصوص آن قد بلند است
2 حمایلهای گیسو یار فایز تو گویی جنگجویی با کمند است
1 نه هر رخشنده کوکب آفتابست نه هر پیغمبری صاحب کتابست
2 نه هر شیرین شود معشوقه، فایز! نه هر آب روان بینی گلابست
1 نه هر آهوی دشت آهوی چین است نه هر گاوی که بینی عنبرین است
2 نه هر یاری وفادار است فایز! وفا در خطه ارمن زمین است
1 بت زورق نشینم در امان باد خدایش از بلایا حرز جان باد
2 به دریا باد فایز یارش الیاس به صحرا خضر باوی همعنان باد
1 بت نامهربان دیدی چها کرد وفا کردیم و او با ما جفا کرد؟
2 کسی از دلبر فایز نپرسید که ناحق حکم قتل ما چرا کرد؟
1 سحر شبنم چو بر گیسویش افتاد به عالم شورشی از بویش افتاد
2 خوش آن ساعت که فایز همچو گیسوش پریشان حال در پهلویش افتاد
1 بشارت باد ای دل دلبر آمد به پیشت آن بت مه پیکر آمد
2 تو فایز جان شیرینت فدا کن که شیرین با لب پر شکر آمد
1 نه قاصد نه پیام دلبر آمد نه شام غم نه عمر من سر آمد
2 نیامد پیکی از دلدار فایز نه شاپوری ز ملک من در آمد
1 زمن گشتی جدا ای سرو آزاد نبودم یک زمانی بی تو دلشاد
2 چه کردم ای مه فایز که هرگز نه یادم کردی و نه رفتی از یاد