1 هنوزم بوی زلفش در مشام است هنوزم ذوق لبهایش به کام است
2 کجا فایز شود از ناله خاموش مگر آن دم که در خاکش مقام است
1 دل آگه چه محتاج برید است چه حاجتمند پیغام و نوید است؟
2 خبر از حال فایز یار دارد چه لازم دیگرش گفت و شنید است؟
1 شدم غافل اسیر چشم مستش به نادانی بدادم دل به دستش
2 به دست طفل فایز شیشه دل چرا دادی که تا دادی شکستش؟
1 غم دنیا خورم یا حسرت یار و یا گریه کنم من با دل زار
2 همی ترسم شود دیوانه فایز چو مجنون رونهم بردشت و کهسار
1 بت نامهربان، یار ستمگر جفا جو، سنگدل، بیرحم، کافر!
2 بیا از کشتن فایز بپرهیز بیندیش از حساب روز محشر
1 ندانم خواب یا بیدار بودم ز شوقش مست یا هشیار بودم
2 به باغ خلد فایز بود گویا و یا سر در کنار یار بودم
1 دلم از بس که دنبال تو گشته دل خون گشته پامال تو گشته
2 مگر در وقت کشتن خون فایز ترشح کرده و خال تو گشته
1 سهیل اندر یمن بلغار سوزد دل عاشق ز هجر یار سوزد
2 سهیل اندر یمن سالی به یک بار دل فایز دمی صد بار سوزد
1 جفا از تو بتا! خون خوردن از من ز تو جور و تحمل کردن از من
2 تو را با گریه فایز چه مطلب؟ دل از من، دیده از من دامن از من
1 دلا! امشب نه بر جای خودستی کجا رفتی، بگو با کی نشستی؟
2 دل فایز چو گل در دست خوبان فتاد و رفت از دستی به دستی