1 خداوندا تو کردی لامکانم تو دادی راه غربت را نشانم
2 چه بد کردم من مسکین فایز که کردی پایمال این استخوانم؟
1 نه افلاطون کند فکری به حالم نه جالینوس داند من چه حالم
2 علاج درد فایز نیست درمان بیا مطرب بزن تا من بنالم
1 زاسب افتادم و شد کار مشکل سراپا معجری شد در مقابل
2 بزیر معجرش آهسته می گفت « که فایز رفت و داغش ماند بر دل»
1 نکردم در وفاداری قصوری نه در صبر و شکیبایی فتوری
2 جفا هر چند دیدم فایز از یار نکردم از جفاهایش نفوری
1 نشد ز آمد شد نظاره مفهوم به لب دندان بود یا در منظوم
2 دهانش نون تنوین است فایز! که آید در حساب و نیست معلوم
1 مکش شانه به این زلفان پرچین مران افواج هندو را به ماچین
2 همی ترسم سپاه کفر فایز ! در آرد در تصرف کشور دین
1 دلم ایکاش بیرون می شد از تن دریغا دست بر می داشت از من
2 کسان دارند فایز دشمن از دور من مسکین بود در خانه دشمن
1 بتا از دوریت حالی ندارم زعین و شین و قافت بی قرارم
2 به ت و ب گرفتارم شب و روز به غیر از لام وب درمان ندارم
1 در اول مستم از پیمانه کردی چو مرغم آشنا با دانه کردی
2 گرفتی انس با فایز ولیکن به خون آشامیم پروا نکردی
1 دگر طعن رقیب و جور دشمن نباشد باعث رسوایی من
2 به مردم گشته ظاهر عشق فایز به عینه قصه کار دهل زن