خروس از هرزه خوانی دست بردار! از فایز بیتی 169
1. خروس از هرزه خوانی دست بردار!
که گردد نازنین از خواب بیدار
1. خروس از هرزه خوانی دست بردار!
که گردد نازنین از خواب بیدار
1. شدم پیر و ندیدم روی دلدار
جوانی رفت، گل شد در نظر خار
1. مسلسل حلقه حلقه زلف دلدار
به هر تاری دلی گشته گرفتار
1. به هنگام وداع آن لاله رخسار
ز نرگس ریخت بر گل ژاله بسیار
1. به قصد کشتن این بی دل زار
کنی گیسو گهی عقرب گهی مار
1. خداوندا تو قهاری و جبار
تو ستاری و صباری و غفار
1. دو گیسویت فتاده چون سیه مار
اشاره می کنی هر دم به دلدار
1. نیامد دلبر و من مردم آخر
ز هجر یار جان بسپردم آخر
1. سحرگه خوش بود رفتن سوی یار
نهانی از رقیبان و ز اغیار
1. کمند زلف گرد چهره یار
تو گویی خفته بر گنجی سیه مار
1. اگر آهی کشم از فرقت یار
بسوزد ملک هند و اهل تاتار
1. تو پنداری که تا گشتی ز من دور
ندارم در نظر چشم تو منظور