1 مرو ای جان شیرین از بر من توقف کن که آید دلبر من
2 بده فایز به تلخی جان شیرین که جانانت بگیرد سر به دامن
1 فلک! از جور تو دل پر زخون بود غم و اندوه من از حد فزون بود
2 نه اکنونست ظلمش یار فایز ز هنگام تولد تاکنون بود
1 خداوندا که در نزع روانم مگردان لال از ذکرت زبانم
2 به فایز این قدرها مهلتی ده که تا خود را به کوی او رسانم
1 تو که ملای قرآن خوانی ای دل تو که درد دلم می دانی ای دل!
2 به بخت مردمانی شیخ و ملا به بخت فایزت نادانی ای دل!
1 مگر یار آمده بر پشت بامم که بوی جنت آید بر مشامم؟
2 فرود آ گر چه فایز نیست قابل بیا بنشین نگه دار احترامم
1 ره عشقست باید ز آن حذر کرد به اول گام باید ترک سر کرد
2 نه راه هر کس است این راه فایز! خوشا آن شیر دل کاو این سفر کرد
1 زهجرت سینه و دامن کنم چاک روان سازم سرشک از دیده بر خاک
2 هنوز سر بر لحد ننهاده فایز که مهرش را ز دل بنموده ای پاک
1 غم و غصه تن و جانم گرفته فراق یار دامانم گرفته
2 به کشتی اجل فایز سوار است میان آب توفانم گرفته
1 دلم تاراج روی گلرخان شد به میدان بتان چوگان زنان شد
2 علاج درد فایز گوی بر ما ز هجر گلرخان قدم کمان شد
1 دلا خون شو مکن افشای رازش بکش گر کوه باشد بار نازش
2 مرنج از ناز دلبر فایز! خیز که بی موجب نباشد احترازش