مریضی کز جدایی گشته بیمار از فایز بیتی 181
1. مریضی کز جدایی گشته بیمار
علاجش چیست؟ عناب لب یار
1. مریضی کز جدایی گشته بیمار
علاجش چیست؟ عناب لب یار
1. مهی از قبله آمد در شب تار
شفق روشن شده از حسن دلدار
1. بتا اخگر به تابستان میاور
تو جام می بر مستان میاور
1. مرا شب تا سحر این چشم خونبار
نمی خسبد ز هجران رخ یار
1. خوشا برنایی و نیسان و آزار
که بد با گلعذارانم سر و کار
1. سفر بر من دگر سخت است و دشوار
که می بایست کردن پشت از یار
1. سحرگه ز آرزوی شوق دیدار
کشاندم خویش بر بالین دلدار
1. سحرگه بی خبر ای کاش دلبر
ز در چون ماه خاور می زدی سر
1. اگر دورم من از تو ای پریزاد
فراموشم مکن زنهار زنهار
1. به زیر زلف مشکین عارض یار
نمایان چون قمر اندر شب تار
1. سحر در خواب دیدم با دل زار
که سر بنهاده ام در دامن یار
1. دلا از بی وفایان دست بردار
برو با نیک خویان کن سر و کار