نه هر بالانشینی ماهتابست از فایز بیتی 49
1. نه هر بالانشینی ماهتابست
نه هر سنگ و گلی در خوشابست
...
1. نه هر بالانشینی ماهتابست
نه هر سنگ و گلی در خوشابست
...
1. نه چشم است آن که چشمانش ندیده ست
نه گوش است آن که صوتش ناشنیده ست
...
1. ز هم بگسسته ای بند نقابت
که بنمایی به مردم آفتابت
...
1. سرم پر شور شیدای تو کافیست
دلم داغ تمنای تو کافیست
...
1. سخن آهسته تر گو دلبر این جاست
بت حوراوش مه پیکر این جاست
...
1. بهشت است این زمین یا کوی یار است
که خاکش نافه مشک تتار است
...
1. نه قامت، تازه سرو جویبار است
نه نرگس، چشم آهوی تتار است
...
1. اگر از روی تو مهجورم ای دوست
ز درد دوریت رنجورم ای دوست
...
1. تو خوبی او ز خوبی بی نیاز است
تو سروی آن پری رخ سرو ناز است
...
1. تو که هیچت ز حال ما خبر نیست
خبر زین کام خشک و چشم تر نیست
...
1. مرا یاران وصیت این چنین است
که در هر جا که آن جانان مکین است
...
1. به لب خال سیاهت جایگاهست
شب من بدتر از خال سیاهست
...