1 به رخ جا داده ای زلف سیه را به کام عقرب افکندی تو مه را
2 که دیده عقرب جراره فایز؟ زند پهلو به ماه چهارده را
1 دل من همچو رستم در عتابست چو توران ملک سلم از او خرابست
2 رقیب گرسیوز و فایز سیاوش فرنگیس عشق و دل افراسیابست
1 اسیرم کرده چشم مستت ای دوست قتیلم کرده تیر شستت ای دوست
2 خوشا فایز رود اندر گدایی ولی دستش بود در دستت ای دوست
1 دلم از دست خوبان چاک چاکست تنم از هجرشان اندوهناکست
2 چو فایز خورده باشد تیر غمزه ز تیر طعنه دشمن چه باکست؟
1 ندانم چون کنم دل بی قرار است به چشمم روز روشن شام تاراست
2 ندانم راز دل با کی بگویم دو چشمم فایز اینک اشکبار است
1 به رویش زلف اندر پیچ و تابست همان این اضطراب از التهابست
2 از آن فایز سیه فام است زلفش که دایم در جوار آفتابست
1 انیس من به جز آه سحر نیست غذای من به جز خون جگر نیست
2 خداوندا بسوزش تا بداند که آه زار فایز بی اثر نیست
1 دلم در نزد جانانست امشب چو مرغ نیم بریانست امشب
2 کبابی از دل فایز بسازید که سروناز مهمانست امشب
1 خداوندا جوانیم بسر رفت درخت شادکامی بی ثمر رفت
2 درخت شادکامی عمر فایز سرشام آمد و بانگ سحر رفت
1 بیا تا برگ گل نارفته بر باد گلی چینیم و بنشینیم دلشاد
2 بت فایز مکن تاخیر چندان که تعجیل است عمر آدمیزاد