1 کنم مدح خم ابروت یا روت نهم نام لبت یاقوت یا قوت
2 یقینم هست فایز زتده گردد رسد بر تخته تابوت تا بوت
1 رخت تا در نظر می آرم ای دوست خودم را زنده می پندارم ای دوست
2 ولی چون تو برفتی یار فایز بگو این دل به کی بسپارم ای دوست
1 هر آن کس عاشق است از دور پیداست لبش خشک و دو چشمش مست و شیداست
2 بود فایز مثال روزه داران اگر تیرش زنی خونش نه پیداست
1 دلا امشب نه وقت قال و قیل است نه هنگام حکایات طویل است
2 ببین فایز! قوافل در قوافل به هر جانب صدای الرحیل است
1 خداوندا جوانیم بسر رفت درخت شادکامی بی ثمر رفت
2 درخت شادکامی عمر فایز سرشام آمد و بانگ سحر رفت
1 جهان رفت و جوانی و چمن رفت گل نسرین و سرو و یاسمن رفت
2 پس از من دوستان گویند:«افسوس که آخر فایز شیرین سخن رفت»
1 سر و زلف سیاهت شام یلداست طلوع صبح در جیب تو پیداست
2 شب و روز تو فایز همچنین است خوشم کاین هر دو نعمت قسمت ماست
1 نه پر دارم که پروازم به کویت نه پا دارم گذار آرم به سویت
2 خدایا! چاره فایز همین است نشیند تا بمیرد ز آرزویت
1 به دارالملک تن دل پادشاهست جوارح در اطاعت چون سپاهست
2 به هر جا عزم دارد شاه فایز که را یارا که گوید این نه راهست
1 هنوزم بوی زلفش در مشام است هنوزم ذوق لبهایش به کام است
2 کجا فایز شود از ناله خاموش مگر آن دم که در خاکش مقام است