1 نگفتم جا مده بر چهره گیسو مسوزان اندر آتش بچه هندو؟
2 بت فایز گمانم کافرستی که با آتش پرستی کرده ای خو؟
1 سر و روی تو تا غبغب رسیده در اول روز و آخر شب رسیده
2 به عارض زلف شبرنگ تو فایز! چو مه دنباله عقرب رسیده
1 بتا ختم رسل پیغمبری شد به من روشن صفات دلبری شد
2 دو مثقال دلی که داشت فایز به تاراج سر زلف پری شد
1 پری رویان سلام از من رسانید که ای سیمین تنان تا می توانید
2 ز پا افتاده ای را دست گیرید چو فایز بی دلی از در مرانید
1 مهی از قبله آمد در شب تار شفق روشن شده از حسن دلدار
2 ز استشمام روی یار فایز جهان یکسر بسوزد همچو بلغار
1 سحرگه برگ گل تر شد ز شبنم نسیم! آهسته بگشا زلف از هم
2 بیاور عطر زلفش سوی فایز مرا فارغ کن از غمهای عالم
1 شب عید است و هر کس با عزیزش کند بازی به زلف مشک بیزش
2 به جز فایز که دلداری ندارد نشیند با دل خونابه ریزش
1 خم ابروست یا شمشیر بهمن مژه یا نیزه یا تیر تهمتن
2 بت فایز منیژه سان به یکبار به چاهم در فکن مانند بیژن
1 قدت گل، قامتت گل، کفش پا گل سخن گل، معرفت گل، مدعا گل
2 به گل چیدن در آمد یار فایز سر و گردن گل و نشو و نما گل
1 به زیر زلف برق گوشواره زده بر خرمن عمرم شراره
2 بیا فایز که از نو آتش طور تجلی کرده بر موسی دوباره