مرو ای جان شیرین از بر من از فایز بیتی 325
1. مرو ای جان شیرین از بر من
توقف کن که آید دلبر من
...
1. مرو ای جان شیرین از بر من
توقف کن که آید دلبر من
...
1. لبت شکر شکن مژگان صف اشکن
فتاده گیسوانت تا به دامن
...
1. مکحل چشم مست کافرش بین
دو مژگان تیر و ابرو خنجرش بین
...
1. بلندی سیر عالم می کنم من
به جای عیش ماتم می کنم من
...
1. سحر از بس که نالیدم ز هجران
بر احوالم ترحم کرد جانان
...
1. نه هر چشمی ز جسمی می برد جان
نه هر زلفی دلی سازد پریشان
...
1. مرا یک دل بود مطلب هزاران
دریغا بود عمرم روزگاران
...
1. به سیر باغ رفتم باختم من
نظر بر نو گلی انداختم من
...
1. تو بر من بگذری چون برق رخشان
منت چون رعد اندر پی خروشان
...
1. پس از ببریدن و پیوند جانان
مرا خوش آمده از دادن جان
...
1. مه بالا نشین پایین نظر کن
به مسکینان کلامی مختصر کن
...
1. دلم ایکاش بیرون می شد از تن
دریغا دست بر می داشت از من
...