1 مرا شب سیل آه از دل بر آید که یادم از دو زلف دلبر آید
2 نشیند چشم در ره فایز هر شب که شاید یارم از سویی در آید
1 بلند بالا، بلند قد و لبت قند بهای بوسه ای برگو به من چند
2 به قربان وفایت یار فایز ببوسم دست و پایت قند در قند
1 چنان زارم که از فرط نزاری نه از من ناله می آید نه زاری
2 به کوی فایز ار آید دهد جان نوای مرغ زار از مرغزاری
1 ز تاثیر هوا خوی بر رخ یار شده جاری چو در فردوس انهار
2 اگر از آن عرق یک قطره فایز چکد بر تو جوان گردی دگر بار
1 دل از من چشم شهلا دلبر از تو لب خشکیده از من کوثر از تو
2 بنه بر جان فایز منت از لطف سر از من سینه از من خنجر از تو
1 چه بد کردم که مهر از من بریدی نمی دانم بدی از من چه دیدی؟
2 پشیمان می شوی روزی دو صد بار که در دنبال فایز می دویدی
1 اگر آهی کشم افلاک سوزد در و دشت و بیابان پاک سوزد
2 اگر آهی کشد فایز از این دل یقین دارم گل نمناک سوزد
1 لبت کوثر، قدت طوبی، رخت حور به غیر از تو بهشتم نیست منظور
2 بهل فایز دمی پیشت نشیند مکن چون آدمم از جنتت دور
1 تو پنداری که تا گشتی ز من دور ندارم در نظر چشم تو منظور
2 رود از سر خیالش فایز!آن دم که آواز سرافیل آید از صور
1 سحر چون ماه سر بر زد زخاور دریغا یار هم سر می زد از در
2 برای انتظار دوست، فایز نشینم منتظر تا روز محشر