1 پی تعظیم قدر دلبر امروز زخاور خور فرود آرد سر امروز
2 برون آرند بهر یار فایز زکه زر و ز دریا گوهر امروز
1 مرو دنبال آهوی رمیده مرو دنبال کبک دام دیده
2 برو فایز! دل آرام دگر جو که هرگز دام صیادان ندیده
1 خوش از جور و جفای مه جبینان خوش از زجر و عتاب نازنینان
2 خوش از عهد جوانیهای فایز که بودم همدم خلوت نشینان
1 به قصد کشتن این بی دل زار کنی گیسو گهی عقرب گهی مار
2 مگر افسونگری ای یار فایز که از افعی و عقرب نیستت آزار؟
1 شب دیجور و من مهجور وره دور رقیبان در کمین و یار مستور
2 نه فایز می توان رفتن نه قاصد چه باید کرد المهجور معذور
1 از این ره می روی رویت به من کن جوانی کشته ای فکر کفن کن
2 تو فایز کشته ای با تیر مژگان بنه لب بر لب و جانم به تن کن
1 صباحی دلبر گیسو بلندی به زیر لب به من زد نیمه خندی
2 که هی هی دور شو فایز از این جا به بازار جوانان ناپسندی
1 مکحل چشم شورانگیز کرده چو شیرین عشوه با پرویز کرده
2 تن فایز چو فرهاد کمر کن لگدکوب سم شبدیز کرده
1 خداوندا تو رحمان و رحیمی به اسرار و ضمیر من علیمی
2 از آن فایز گنه کرده که دانست که تو غفار و ستار و کریمی
1 سر راهم دو تا شد وای بر من رفیق از من جدا شد وای بر من
2 جدا شد از من آن دلدار فایز به غربت آشنا شد وای بر من