مرا تن زورق است و ناخدا دل از فایز بیتی 265
1. مرا تن زورق است و ناخدا دل
در این زورق بود فرمانروا دل
...
1. مرا تن زورق است و ناخدا دل
در این زورق بود فرمانروا دل
...
1. زما آن چشم و ابرو می برد دل
لب و دندان و گیسو می برد دل
...
1. خوشا روزی که گل بودی و بلبل
تو گفتی صبر کن کردم تحمل
...
1. غراب عشق اندر بندر دل
علم زد بهر فتح کشور دل
...
1. سحرها در چمن با خواهش گل
نوازد ارغنون در سینه بلبل
...
1. عبث دادم به یار بی وفا دل
به دست خود فکندم در بلا دل
...
1. قدت گل، قامتت گل، کفش پا گل
سخن گل، معرفت گل، مدعا گل
...
1. اگر کاغذ نباشد پرده دل
قلم هم گر نباشد چوب فلفل
...
1. به جز فکر وصال دلبر ای دل!
مده راه خیال دیگر ای دل!
...
1. سحر با باغبانی گفت بلبل
که گر مردم تو باری بی تامل
...
1. بت گلروی سنبل موی خوشگل
بیا بنشین زمانی در مقابل
...
1. همه مه صورتان در برج محمل
بت من کرده جا در محمل دل
...