شود فردا که منشیان تقدیر از فایز بیتی 241
1. شود فردا که منشیان تقدیر
نویسند جرم عصیانم به قطمیر
...
1. شود فردا که منشیان تقدیر
نویسند جرم عصیانم به قطمیر
...
1. صنم صورت منور کردی امروز
جوانان جمله کافر کردی امروز
...
1. جهان را عنبر افشان کرده ای باز
مگر کاکل پریشان کرده ای باز؟
...
1. به ایما گفت چشمش با من این راز
که هستم در نهانی با تو دمساز
...
1. به گردن هشته این زلف دلاویز
که یعنی از کمند من بپرهیز
...
1. دخیلا شانه بر زلفت میاویز
مزن بر سنبل تر دشنه تیز
...
1. به تیر ناوک مژگان دل دوز
هدف گشته دل صد پاره امروز
...
1. پی تعظیم قدر دلبر امروز
زخاور خور فرود آرد سر امروز
...
1. نگفتم دل از آن گیسو بپرهیز؟
تو زخم آلوده با غیری میامیز
...
1. دلا دلدارت آمد با خبر باش
زتشویش جدایی بر حذر باش
...
1. گهی در خواب بینم قد و بالاش
گهی یاد آورم زلف چلیپاش
...
1. سحر از شوق جانان مست و مدهوش
رسانیدم همی دستم به گیسوش
...