1 نسیم! عنبر شمیمی از کجایی؟ که آمد از تو بوی آشنایی
2 تو غمها از دل فایز زدودی یقین از عطر زلف یار مایی
1 به زیر زلف مشکین عارض یار نمایان چون قمر اندر شب تار
2 چنان جلوه کند بر چشم فایز که زاغی برگ گل دارد به منقار
1 اگر ماهی به زیر ابر تا کی؟ مسلمانی به دین گبر تا کی؟
2 اگر دانی که فایز کشتنی هست بکش ای بی مروت! صبر تا کی؟
1 صبا دوشم ز جانان این خبر داد که هی هی نخل امیدت ثمر داد
2 به پای خویش فایز یارت آمد خدایت دولت بی درد سر داد
1 پری رویان به ما کردند نظاره یکی چون ماه و باقی چون ستاره
2 کمان ابرو و مژگان تیر کردند زدند بر جان فایز چون هزاره
1 خدایم گر کند فردای محشر مخیر از بهشت و وصل دلبر
2 بر آرد بانگ مشتاقانه فایز که ما را وصل یار از هر چه بهتر
1 صنم عشق تو همچون نار نمرود مرا در منجنیق عشق فرسود
2 خلیل آسا رود فایز در آتش تو «قل یا نارکونی برد» کن زود
1 بتا! گر زنده بودی فتنه بودی وگر جان داشتی دل می ربودی
2 به ایمان و قرار و صبر فایز به لبخندی تمسخر می نمودی
1 خداوندا گل ناز آفریدی تو کبک و بلبل و باز آفریدی
2 چرا فایز از این غصه نمیرد؟ پری رخسار و شهباز آفریدی
1 بتا کی دست در پستانت آرم فرا کی میوه در بستانت آرم
2 بگیر آرم فایز! کاین دل آرام لبش زیر لب و دندانت آرم