1 بت لیلی و شم خورشید عالم مه برج حیا بانوی اعظم!
2 تو بعد از فایز شیرین زبانت مشو با مردم ناجنس محرم
1 بلندی سیر عالم می کنم من به جای عیش ماتم می کنم من
2 رفیقان دور فایز جمع گردید ! که فردا درد سر کم می کنم من
1 به دل تخم تمنا کاشتم من از این حاصل امیدی داشتم من
2 درو کردند محصول تو فایز دریغا خرمنی نگذاشتم من
1 عجب دارم ز سرو قامت یار که مشک و لعل و گوهر آورد بار
2 دو گیسوهاش فایز مشک نابست لبانش لعل و دندان در شهوار
1 فغان از امشب و یاد از شب دوش که با دلبر ببودم دوش بر دوش
2 نمکهای لبت چشمش بگیرد اگر فایز کند یک دم فراموش
1 شده خاموش شمع محفل من دریغا زحمت بی حاصل من
2 کسی از حال فایز باخبر نیست به جز من دانم و داند دل من
1 تو آتش رخ دلم پروانه کردی زخون ناحقم پروا نکردی
2 تو دیدی دام زلف یار فایز چرا ای مرغ دل پروا نکردی؟
1 فراق روی تو ای لاله رخسار برد گاهی به چینم گه به فرخار
2 به یک جا چشم و فایز یک طرف زلف میان ترک و هندویم گرفتار
1 اگر دورم من از تو ای پریزاد فراموشم مکن زنهار زنهار
2 همان عهدی که با تو بست فایز وفا دارم اگر هستی وفادار
1 بیا جانا دمی ترک جفا کن دل خون گشته ما را دوا کن
2 ببین آمیزش پروانه با شمع بت فایز تو هم رحمی به ما کن