1 ما را به جز گدایی میخانه کار چیست؟ کاری که قسمت ازلست اختیار چیست؟
2 چون بیوفاست غمکده دهر می بیار بودن درین سرای دمی هوشیار چیست؟
3 آغاز کار دهر که دانست کان چه بود تا کس کند قیاس که انجام کار چیست؟
4 در روزگار چون نرسد غیر تفرقه بودن اسیر تفرقه روزگار چیست؟
1 ملک آفاق به جز دیر مغان این همه نیست مایه عیش به جز رطل گران این همه نیست
2 واعظا این همه از باغ جنان قصه مگوی که من و کوی کسی باغ جنان این همه نیست
3 دوش گفتست ز بس نعره و آشوبم باز هست او ورنه علالای سگان این همه نیست
4 جاه و اقبال جهان جمله حباب است و نمود بود این سلسله شعبده سان این همه نیست
1 مرا که جز به خرابات عشق راهی نیست به غیر درگه پیر مغان پناهی نیست
2 ز بهر سجده بتی گر طلب کنم چه عجب به غیر بت چو سرم را حواله گاهی نیست
3 به قتل من چه کشد غمزه ات صف مژگان ز بهر مور کشی حاجت سپاهی نیست
4 ز اهل حسن خلاص است ملک دل بی تو سپه چه کار کند در میان چو شاهی نیست
1 مانده در کوی مغان تا ابدم عاشق و مست که شدم شیفته مغبچگان روز الست
2 سر نهم پیش قدح همچو صراحی هر دم در خرابات مغان تا شده ام باده پرست
3 رفتم از دست ز تشویر خمار ای ساقی لطف باشد به یکی جرعه گرم گیری دست
4 آن میان هست در آغوش و کسی گوید نیست وان دهن نیست به گفتار و تو پنداری هست
1 در میکده آنرا که به کف جام شراب است عیبش مکن ار شام و سحر مست و خراب است
2 برداشتن از می نتواند سر خود را از باده هوا در سر آن کو چو حباب است
3 سر رشته کارش کشد آخر به خرابی هر مست که افتاد درین دیر خراب است
4 میکشی می کوثر ز کف حور بهشتی در دوزخ مخموریت ای دل که عذاب است
1 ز بحر چرخ به کشتی عمر صد خلل است دواش بحر شراب و سفینه غزل است
2 می رقیق چو نقد حیات بیمثل است بت شفیق چو عمر عزیز بیبدل است
3 به وصل او ندهم راه احتمال ای عشق اگرچه پیش خرد این فسانه محتمل است
4 حدیث رند خرابات نیست جز تسلیم که اهل خانقه است آنکه سربهسر جدل است
1 هرگز گدای میکده از شاه غم نداشت کز التفات پیر مغان هیچ کم نداشت
2 تنها نه من به خاک مذلت فتادهام هرگز فلک بر اهل خرد جز ستم نداشت
3 دارم سفال کهنه میخانه پر شراب کین آیینه سکندر و این جام جم نداشت
4 در هجر گو بمیر هر آنکس که در وصال جور و جفای دلبر خود مغتنم نداشت
1 یارب آن مغبچه شوخ ز میخانه کیست؟ مست در میکده از ساغر و پیمانه کیست؟
2 سوی مسجد شده و غیرت آن میکشدم پیش من گرچه یقین است که در خانه کیست
3 گنج حسن است و سوی اهل محبت گذرش وه که تا میل دلش جانب ویرانه کیست؟
4 خلق دانست که آن رشک پری یار منست دل سودا زده ناگفته که دیوانه کیست
1 بود آب زده ساحت میدان خرابات بزم طرب آماده در ایوان خرابات
2 بنشسته در و پیر خرابات قدح نوش در خدمت او صف زده رندان خرابات
3 جا کرده برش مغبچه شوخ به مستی در کشور حسن آمده سلطان خرابات
4 هر لحظه پی بردن دل طرفه مغنی با لحن مغانه زده دستان خرابات