گر حکم قتلم فرمود از امیرعلیشیر نوایی غزل 275
1. گر حکم قتلم فرمود دلخواه
جان مژده دادم الحمدلله
...
1. گر حکم قتلم فرمود دلخواه
جان مژده دادم الحمدلله
...
1. از من آواره در کویت فغانی مانده
بی نشانی رفته و از وی نشانی مانده
...
1. به عشقت من خسته را سوختی
خسی را به برق بلا سوختی
...
1. ای شب غم چند در هجران یارم میکشی
زنده میدارم ترا بهر چه زارم میکشی
...
1. باز در کوی مغان عاشق مستم جایی
نی ز خویشم خبر و نی ز کسم پروایی
...
1. اگر فرهاد و شیرین هر دو در دوران من بودی
یکی شرمنده از من آن یک از جانان من بودی
...