بپوشان روی خویش از امیرعلیشیر نوایی غزل 251
1. بپوشان روی خویش از خرقه پوشان
به رندان باده نوش آنگه بنوشان
...
1. بپوشان روی خویش از خرقه پوشان
به رندان باده نوش آنگه بنوشان
...
1. ز آتش عشق تو چون خاک شود منزل من
علم قبر بود شعله دود دل من
...
1. ساقی حیات بخشد چون باد نوبهاران
چون ابر رخت هستی کش سوی کوهساران
...
1. گر چه بلای خمار کرد فزون حزن من
مغبچه و می ولیک اذهب عن الحزن
...
1. من هلاک از هجر و آن مه دلستان دیگران
زنده بودن کی توان ممکن به جان دیگران
...
1. هست الف گفتیم آن بالا برید از ما سخن
پیش آن بدخوی نتوان گفت الف بالا سخن
...
1. می بایدت به دیر مغان آی و نوش کن
ایمان فدای مغبچه می فروش کن
...
1. تو گشتی کج کلاه جمله شاهان
غلط گفتم که شاه کج کلاهان
...
1. رندی که پا برون نهد از دیر سرخوشان
هست از علوشان برهش فرق سرکشان
...
1. چو خاک راه توام ای تو شاه جرعه کشان
ز نیم خورد میت جرعه ای به خاک افشان
...
1. صبح است فیض اگر طلبی ترک خواب کن
تا چند مست خواب قدح پر شراب کن
...
1. کهنه سفال میکده کآئینه صفاست این
پر می صاف اگر شود جام جهان نماست این
...