آن گل که نوشد می با از امیرعلیشیر نوایی غزل 263
1. آن گل که نوشد می با رقیبان
بینند و میرند مسکین غریبان
...
1. آن گل که نوشد می با رقیبان
بینند و میرند مسکین غریبان
...
1. ای رند درد آشام جز دیر مغان مأوا مکن
دل را به غیر از مغبچهای جای دگر شیدا مکن
...
1. نیست در دیر مغان بدمست بیباکی چو من
از گریبان تا به دامن پیرهنچاکی چو من
...
1. شب چو شکست توبه ام شوخ شرابخوار من
صبح دعاست کار من تا شکند خمار من
...
1. مژده وصل میرسد در دل من قرار کو!؟
هم نفسم به ناله بیخودی اختیار کو؟!
...
1. چون شده شرمنده روی آفتاب از روی تو
باشد آن پوشیدنش رو در سحاب از روی تو
...
1. هست رویت چون گل و خال لبت بالای او
چون حریر آل کز عنبر بود تمغای او
...
1. چو آتشی است لب لعل پر فسانه او
زبان به عشوه برآوردنش زبانه او
...
1. ای که گشتی سوی میخانه به رندان پیرو
وجه می گر نبود جان گرو و جامه گرو
...
1. نگار ترک تاجیکم کند صد خانه ویرانه
بدان مژگان تاجیکانه و چشمان ترکانه
...
1. سرگران گشتم ازان نرگس خوابآلوده
جگرم خون شد ازان لعل شرابآلوده
...
1. پیمانه می جویان رفتم سوی میخانه
بیرون نروم زانجا پر ناشده پیمانه
...