1 سحر وزید نسیم طرب فزای بهار که گشت باعث می خوردنم هوای بهار
2 سپه کشید سوی باغ و بین به لاله که شد به میل و شقه یاقوت گون لوای بهار
3 به از بهار چو فصلی برای عشرت نیست ز مدح فصلی سازم ادا برای بهار
4 بهار نقد لطافت فدای یاران کرد که نقد جان چو ما بیدلان فدای بهار
1 نه از می لعل آن مه پیکر آلود کز آب خضر گلبرگ تر آلود
2 مه اندر آسمان از شوق رویش بود دیوانه ای خاکتر آلود
3 نباشد لاله زار اندر بهاران کز اشک خونینم دشت و در آلود
4 شفق نبود که از خونین سرشکم گذشت آنسان که روی دیگر آلود
1 در دست پیر میکده گلرنگ باده بود یا عکس روی مغبچه در می فتاده بود
2 رفتم به دیر و شوکت رندان بساحتش از هر چه در خیال درآید زیاده بود
3 پیر مغان نشسته به صد حشمت و جلال گردون بقد خم به درش سر نهاده بود
4 رندان مست هر یکی از رتبه رفیع با اهل عرش چشم حقارت گشاده بود
1 اگر به میکده ام یکشب انجمن باشد چراغ انجمن آن به که یار من باشد
2 چه میل باغ کنم با وجود قد و رخش که صد فراغتم از سرو و یاسمن باشد
3 ز زلف پرشکنش صید دل چسان برهد که صد کمند بلا زیر هر شکن باشد
4 شهید عشق تو از خاک چون برآرد سر چو لاله غرق می و داغ بر کفن باشد
1 هوای می به سر هر که چون حباب رود عجب نباشد اگر در سر شراب رود
2 چو بخت خفته سوی ما به صد حیل آمد ولی چو عمر گرامی به صد شتاب رود
3 ز بیدلان همه شب بشنود فسانه دل چو نوبت من بیدل رسد به خواب رود
4 نظر فکنده باغیار لب مگز پنهان روا مدار که بر جان من عذاب رود
1 حسن روی حور جنت را فلک اظهار کرد چون رخ خوب تو دید از کعبه استغفار کرد
2 وه چه کافر بود آن کز دیر مست آمد برون بهر قیدم رشته تسبیح را زنار کرد
3 باغبان تا کرد تشبیه دهانش غنچه را در دلم از زخم پیکانها فزونتر کار کرد
4 کلک قدرت حل آن در دوره ساغر نهاد مشکلاتی را که در نه گنبد دوار کرد
1 ز بحر چرخ به کشتی عمر صد خلل است دواش بحر شراب و سفینه غزل است
2 می رقیق چو نقد حیات بیمثل است بت شفیق چو عمر عزیز بیبدل است
3 به وصل او ندهم راه احتمال ای عشق اگرچه پیش خرد این فسانه محتمل است
4 حدیث رند خرابات نیست جز تسلیم که اهل خانقه است آنکه سربهسر جدل است
1 یارب آن مغبچه شوخ ز میخانه کیست؟ مست در میکده از ساغر و پیمانه کیست؟
2 سوی مسجد شده و غیرت آن میکشدم پیش من گرچه یقین است که در خانه کیست
3 گنج حسن است و سوی اهل محبت گذرش وه که تا میل دلش جانب ویرانه کیست؟
4 خلق دانست که آن رشک پری یار منست دل سودا زده ناگفته که دیوانه کیست
1 لعل تو نبات و سخنت آب حیاتست تب خاله بران گوشه لب حب نباتست
2 از دیر سوی مسجد ازانم حرکت نیست کان مغبچه در میکده شیرین حرکاتست
3 از صومعه خود را به خرابات فکندیم کانجا ز خودی بیشترم روی نجاتست
4 آن حور پریزاد که در جمله صفاتش آمد ملکی شیوه ندانم که چه ذاتست
1 کافر عشقم و سودای بتان دین منست خاک بتخانه شدن شیوه و آیین منست
2 اثر نعل سم رخش تو و پای سگت در شب تیره هجران مه و پروین منست
3 چون ز میخانه برون آیم و هشیار شوم چرخ از وسوسه عقل چو در کین منست
4 بلبل لال مگو فصل دی از فرقت گل دور از روی تو مرغ دل غمگین منست