بهاران گر به گلشن از امیرعلیشیر نوایی غزل 227
1. بهاران گر به گلشن طرح جام و ساغر اندازیم
بیا این سقف بشکافیم و طرح نو در اندازیم
...
1. بهاران گر به گلشن طرح جام و ساغر اندازیم
بیا این سقف بشکافیم و طرح نو در اندازیم
...
1. دل سوزد از غم رخ آن شوخ مهوشم
ساقی کجاست باده که بنشاند آتشم؟
...
1. مستم آنسان که گر از دیر مغان برخیزم
افتم ای مغبچه خود گو که چسان برخیزم
...
1. نبینم سوی او گرچه به رویش آرزومندم
چو در مجلس بود آن مه بدین مقدار خرسندم
...
1. به دو چشم یار اسیرم که همی زنند تیرم
به من غریب رحمی که به کافران اسیرم
...
1. باز در دیر بتی عشوه نما می بینم
کاهل دین را ز وی آشوب و بلا می بینم
...
1. ما به میخانه پی دفع گناه آمدهایم
یعنی از زهد ریایی به پناه آمدهایم
...
1. ای کافر بد مست که بردی دل و دین هم
جان نیز فدایت مگذر غافل ازین هم
...
1. نیست دل اینکه منِ زارِ بلاکش دارم
از تو در سینه خود پارهای آتش دارم
...
1. گفت راهم را بروب آن سیمبر گفتم به چشم
گفت دیگر ره بزن آبش دگر گفتم به چشم
...
1. در دیر زار مغبچه شوخ مهوشم
کز هجر او چو خال عذارش بر آتشم
...
1. تا از هوای مغبچگان ناتوان شدم
در دیر خاک درگه پیر مغان شدم
...